حکایت تیز کردن اره
روزی مردی از کنار جنگلی میگذشت مرد دیگری را دید که با ارّهای کند به سختی مشغول بریدن شاخههای درختان است.
پرسید ای مرد: “چرا ارّه ات را تیز نمیکنی تا سریعتر شاخهها را ببری؟”. مرد گفت: “وقت ندارم باید هیزمها را تحویل بدهم کارم خیلی زیاد است و حتی گاه، شبها هم کار میکنم تا سفارشها را به موقع برسانم. دیگر وقتی برای تیز کردن ارّه نمیماند.”
مرد داستان ما اگر گاهی میایستاد و وقتی برای تیز کردن ارّهاش میگذاشت شاید دیگر با کمبود وقت مواجه نمیشد؛ چون بدون شک با ارّه کند نمیتوان سریع و موثر کار کرد.
حکایت بیشتر ما انسانها نیز همین است.
باید اندکی تامل کنیم. گاه ذهن ما بسیار درگیر کار یا تحصیل است و ما با فشار زیاد سعی در پیش کشیدن خود داریم.
گاه باید بایستیم و به درون خود رسیدگی کنیم و ارّه ذهن و روح خود را تیز کنیم.
آموزش، تیز کردن ارّه ذهن در دنیای کسب و کار است.