شانزده نکته که ای کاش تو مدرسه بهمون یاد داده بودن!

شنبه 16 نوامبر 2013 | 2,385 بازدید

هر چقدر که از دوران مدرسه دور شده باشیم، چیزهایی هست که هر از گاهی باعث میشن که فکر کنیم: “آه…کاش اینو تو مدرسه بهم یاد داده بودن..” کاش به جای یکی از ساعت های زبان خارجه و ریاضی و فارسی، یک بار هم یه کلاس درباره ی زندگی کردن برگزار می شد. شاید هم هر از گاهی معلمی پیدا شده که سعی کنه حرف های خارج از درس بزنه…اما احتمالا ما حرفهاشون رو جدی نگرفتیم و ترجیح دادیم به جای فکر کردن به حرفهاش، به شیوه ی زندگی خودمون ادامه بدیم.خیلی موارد هست که شاید دیر، ولی بالاخره روزی توی زندگی بهشون می رسیم. فکر کنید چقدر عالی می شد اگه توی سن کمتر اینها رو یاد می گرفتیم.این نکات کاربردی رو بخونید و سعی کنید ازینجا به بعد توی زندگی جدی ترشون بگیرید:

۱- قانون ۸۰/۲۰:

این یکی از بهترین روش ها برای اینه که بهترین استفاده رو از وقتتون بکنید. چیزی که قانون ۸۰/۲۰ میگه اینه که ۸۰ درصد ارزشی که بدست می آورید، نتیجه ی ۲۰ درصد از تلاشیه که انجام داده اید.

این یعنی اینکه اکثر کارها و مشغولیت های ما مفید نیستند. پس میتونیم خیلی از کارها رو از لیست انجام کارمون خط بزنیم. در عوض وقت و انرژی بیشتری روی کارهای دیگه، که به نظر میرسه بازده بیشتری – چه از لحاظ موفقیت و چه از لحاظ حس رضایت درونی – دارن بذاریم.

۲- قانون پارکینسون:

میتونی کارها رو خیلی سریع تر از اونچه که فکر می کنی انجام بدی! این قانون میگه کاری که قراره انجام بدی متناسب با وقتی که براش در نظر میگیری خودش رو کش میده و درجه ی سختی اش رو تعیین میکنه! یعنی اگه به خودت بگی ظرف یه هفته یه راهکار برای فلان مشکل پیدا می کنم، اون مشکل خودش رو سخت تر و سخت تر جلوه میده و ممکنه نتونی حتی توی یک هفته هم براش راه حلی پیدا کنی.

پس وقتت رو روی پیدا کردن راه حل متمرکز کن. به جای یک روز یک ساعت، و به جای یک هفته یک روز به خودت فرصت بده. این کار باعث میشه که مغزت فقط روی راه حل و کار کردن متمرکز بشه، نه سختی کار!

۳- تراکتوری کار کردن!:

کارهای خسته کننده و تکراری میتونن باعث پایین اومدن سطح هیجان و به تعویق افتادن کار بشن. یکی از راه هایی که بشه اونها رو سریع انجام داد اینه که اونها رو تراکتوری انجام بدیم. یعنی چی؟ یعنی همه رو پشت سر هم انجام بدیم. اینجوری اون زمانی که برای کندن از وضعیت فعلی و راضی کردن خودتون صرف می کنید، فقط برای کار اول لازم میشه و کارهای بعدی سریع تر انجام می شن.

مثلا یه نمونه از تراکتوری کار کردن اینجوریه:

میزتون رو تمیز کنید/ قبض آب و برق پرداخت بشه/ سه تا تماس تلفنی که باید انجام میدادی رو انجام بده/ یه لیست خرید تره بار بنویس.

۴- اول چیزی بده تا چیزی بگیری:

شاید این قضیه با حستون جور در نیاد. چون معمولا همه این ذهنیت رو داریم که تا کسی برامون کاری انجام نداده نباید براش کاری انجام بدیم. مشکل اینجاست که خیلی ها اینجوری فکر می کنند، و خب طبیعتا نتیجه این میشه که در آخر هیچ کدوم کاری انجام نمی دن.

اگر میخواید ارزشی که بدست می آورید بیشتر بشه (اون ارزش میتونه پول، عشق، محبت ، فرصت و خیلی چیزهای دیگه باشه…)، بهتره ارزشی که خودتون میدید رو افزایش بدید. چون در گذشت زمان شما بالاخره اونچه که از دستی دادین رو از دست دیگه ای میگیرین. پس فکر کنید چقدر خوب میشه که هیچ کاری انجام ندین و چیزی بگیرین. اما این اتفاق خیلی کم پیش میاد…

۵- فعالیت کن، واکنش نشون نده!:

این هم به نکته ی قبل مربوط میشه. اگه همه رفتارشون واکنشی بود، شاید خیلی از اتفاقات هیچ وقت نمی افتاد و همه منتظر مینشستند تا کسی فعالیتی بکنه… این اتفاق ممکنه بالاخره بیفته، ولی خیــــلی طول خواهد کشید!

پس یه فکر به صرفه تر اینه که خودتون فعالیت کنید. به سادگی میتونید اولین نفری باشید که حرکتی میزنه و یه سری آدم واکنشی به دنبالش راه میفتن. این کار نه تنها شما رو از حس وحشتناک انتظـــار دور می کنه، بلکه باعث میشه احساس کنید اون کسی که زندگیتون رو تو دست داره و در حال کنترل کردنشه خودتون هستید، نه نیروهای جورواجور بیرونی!

۶- اشتباهات و شکست‌ها بد نیستند:

وقتی سنمون کمتر و به اصطلاح ” دهنمون بوی شیر میده ”  و “کله مون هنوز بوی قرمه سبزی میده”، انقدر کارهای مختلف رو امتحان میکنیم و شکست می خوریم تا یاد بگیریم. اما هر چی بزرگتر میشیم، محتاط تر عمل میکنیم و کمتر از قبل روحیه ی “فعال بودن” رو داریم. چون از شکست خوردن می ترسیم، ترجیح میدیم که بشینیم تا یک نفر دیگه کاری رو شروع کنه.

حالا اگه واقعا شکست بخوریم چه اتفاقی میفته؟ همه بهمون می خندن؟

آره خب، شاید بخندن. اما وقتی همچین تجربه ای داشته باشی، خیلی زود بعدش می فهمی که بابا آخر دنیا که نرسیده! و حقیقت اینه که مردم خیلی زود شکست های ما رو فراموش می کنند. اونها انقدر درگیر زندگی و مشکلات خودشون هستن که اینجور موارد براشون اهمیتی ندشته باشه!

و فراموش نکنید که موفقیت توی زندگی از تسلیم نشدنه!

یادتون بیاد وقتی که ۵ ساله بودین و میخواستین دوچرخه سواری یاد بگیرین. زانو ها درب و داغون می شد و شاید هم یه کم گریه میکردید. ولی بلند می شدید، لباس ها رو می تکوندید و دوباره روی صندلی اش می نشستید. پس سعی کنید اون روحیه ی بچه ی ۵ ساله رو درون خودتون زنده کنید و با یکی دو بار شکست خوردن توی کاری تسلیم نشید!

۷- به خودت سخت نگیر:

چرا آدمها بعد از یکی دوبار اشتباه کردن و شکست خوردن از کاری دست می کشند؟ خب، یه دلیل خیلی بزرگ اینه که دارن از درون خودشون رو میزنن! این عادت به درد نخوریه! چون فقط به ناراحتی و درد درونی ات اضافه می کنه و وقت با ارزشت رو ازت می گیره. پس این عادت رو از خودتون بگیرید و انقدر خودتون رو ملامت نکنید.

۸- یک دفعه صمیمی بشو!

آشنا شدن با آدمهای جدید خیلی کیف داره، ولی میتونه باعث به وجود اومدن استرس بشه. همه ی ما دوست داریم تو برخورد اول آدمهای خیلی جالب و جذابی به نظر بیایم و از صحبت های عجیب و غریب و سکوت های طولانی فرار می کنیم.

بهترین راه برای انجام این کار اینه که تو برخورد اولتون با کسی، تصور کنید که اون صمیمی ترین دوستتونه. اینجوری اضطراب رو از ذهنتون دور می کنید و راحت تر با طرفتون ارتباط برقرار می کنید.

۹- روی چیزی که میخوای تمرکز کن، نه چیزی که نمیخوای!

شما در مغزتون سیستمی به نام سیستم فعالیت مشبک دارید که بهتون اجازه میده چیزهایی که ذهنتون روشون تمرکز کرده رو ببینید. این یعنی شما هرچقدر تمرکزتون رو روی اهدافتون بیشتر کنید، بیشتر با اونها مواجه میشید.

یکی از کارهایی که برای تمرکز روی چیزهایی که میخواین میتونید انجام بدید اینه که اهداف تعیین کنید و به این فکر کنید که چه چیزی در این شرایط مهم تره. میتونید از یادآوری های بیرونی استفاده کنید. مثلا روی کاغذی که به دیوار چسبوندید بنویسید : “فعالیت کن، واکنش نشون نده!” تا هر روز به چشمت بخوره و یادت بندازه.

۱۰- رفتار تو واقعیت رو عوض می کنه:

همه ی ما شنیدیم که باید رفتار مثبت داشته باشیم و ممکنه خیلیها بهمون بگن: “یه فکری به حال رفتارت بکن!”

این نصیحت خیلی با ارزشیه، ولی معمولا چه اتفاقی میفته؟ از یه گوش میره تو و از گوش دیگه میاد بیرون و فردا ما باز همون رفتار قبلی رو داریم.

ولی نکته ی خیلی ظریف و قابل توجهی که وجود داره اینه که رفتار ما، واقعیت های اطرافمون رو عوض می کنه. ممکنه که توی ذهن همه بدبینی به عنوان واقعیت زندگی پذیرفته شده باشه، اما اینها به خاطر اینه که سیستم فعالیت شبکه ای مغزمون عادت به پیدا کردن چیزهای بد داره.

اگه سعی کنید رفتارتون رو به طور جدی عوض کنید – و با این کار واقعیت اطرافتون رو تغییر بدید – به نتایج متحیر کننده ای می رسید.

۱۱- شکر کردن یه راه آسون برای خوشحال کردن خودتونه:

معلومه که این یکی رو تو مدرسه بهمون یاد دادن…خیلی زیـــــاد! احتمالا می گفتن قدر چیزهایی که دارید و بدونید و شکر گذار باشید چون کار درست اینه…یا اینکه کلا کاریه که باید انجام داد!

ولی حالا اینجوری به قضیه نگاه کنید که یکی دو دقیقه وقت گذاشتن برای شکر کردن، خیلی راحت میتونه یه حال بد رو به یه حال خوب تبدیل کنه.

این کار میتونه برای خوشحال نگه داشتن روحیه تون، و تمرکز روی چیزهای خوبی که میخواین به دست بیارین کمکتون کنه.

۱۲- خودت رو با کسی مقایسه نکن:

امان از این “من” درون که همیشه دنبال مقایسه کردنه! “آخ جون من یه دوچرخه ی جدید خریدم!” احتمالا این جمله خوشحالتون می کنه، ولی بعدش فکر میکنید که “ای وای! دوچرخه ای که علیرضا گرفته که خیلی بهتــــــره!!” و اینجوری میشه که حال خوبتون دووم زیادی نمیاره و باز حس می کنید از خودتون راضی نیستید. اگه دست از مقایسه کردن خودتون با دیگران برندارید، در واقع دارید به دنیا اجازه میدید که احساسی که نسبت به خودتون دارید رو کنترل کنه.

بهترین راه اینه که خودت رو با خودت مقایسه کنی. ببین چقدر از جایی که بودی فاصله گرفتی، چه چیزهایی به دست آوردی و چقدر رشد کردی. شاید خیلی کار هیجان انگیزی به نظر نرسه، اما در طولانی مدت کلی بهت قدرت و ثبات درونی میده!

۱۳- ۸۰-۹۰% اون چیزهایی که ازشون وحشت داریم، اتفاق نمیفتن!

این یکی خیلی مهمه! اینها فقط هیولاهایی هستن که ما تو ذهن خودمون ساختیم، و اگرهم اتفاق بیفتن، قطعا به اون دردناکی و وحشتناکی که فکر می کردیم نخواهند بود.

البته که حرف زدن از این کار همیشه آسونه، اما سعی کنید به خودتون یادآوری کنید که درصد خیلی کمی از ترس ها و وحشت های گذشته تون به واقعیت پیوستن…پس چرا فکر می کنید این بار با بقیه ی وقت ها فرق می کنه؟؟

۱۴- هیچ چیزی رو خیلی جدی نگیر:

خیلی راحت میشه درگیر مسائل شد. ولی اون احتمالات بدی که میدیم معمولا اتفاق نمیفتن و چیزی که الان براش نگرانیم و حرص میخورم به احتمال خیلی زیاد در سه سال بعد اصلا به یادمون نمیاد!

پس خودت، افکار، و احساساتت رو اونقدر جدی نگیر که اسباب شکنجه ی خودت بشه. راحت باش و به چیزهای خوب زندگیت فکر کن.

۱۵- همه چیز رو بنویس:

اگه مغزتون یه سطل پر سوراخه و هر چیزی که توش میریزین یهو ناپدید میشه، پس خطر اینکه ایده های ناب و خوبی که به ذهنتون میرسه خیلی راحت از ذهنتون پاک بشن، وجود داره. خودتون رو عادت بدید به اینکه افکار و اهدافتون رو بنویسید – همه چی رو! اینطوری راحت تر میتونید روی چیزهایی که میخواید متمرکز بشید.

۱۶- توی هر تجربه‌ی بدی یه فرصت وجود داره:

توی هر شکست یا تجربه ی تلخی، چیزهایی وجود داره که میتونی ازشون درس بگیری و برای رشد خودت استفاده کنی. شاید حتی بشه گفت که تجربه های منفی، چیزهای بیشتری برای یاد دادن نسبت به تجربه های موفقیت آمیز دارن. بعضی وقتها، نکته ای که از یه تجربه ی بد یاد گرفته میشه، از توی ده ها تجربه ی موفقیت آمیز در نمیاد!

پس هر بار که یه “تجربه ی منفی” برات پیش اومد، از خودت بپرس: چه چیزی راجع به این شرایط میتونه خوب باشه؟ اون چیزی که من الان باید یاد بگیرم چیه؟

یه تجربه ی منفی میتونه باعث بشه چندین تجربه ی مثبت برات اتفاق بیفتن.

انگیزه، نظم، باور و اراده؛ چهار ویژگی که هر کارآفرینی باید داشته باشد.

+ نوشته شده در سه شنبه پنجم شهریور ۱۳۹۲ ساعت ۱۶:۰ شماره پست: ۸۵

کارآفرینی می‌تواند یک مسیر سخت و طولانی، پر از موانع مختلف باشد و اغلب هم به تنهایی طی می‌‌شود. از آن‌جایی که تقریباً هیچ‌کس به جز خودتان به موفقیت شما اهمیتی نمی‌دهد، یافتنِ توانِ موردنیاز برای ادامه‌ی مسیر هم به عهده‌ی خودتان است. در ادامه، چهار ویژگی که هر کارآفرینی باید داشته باشد را به ترتیب، تا رسیدن به خط پاپان دنبال می‌کنیم: انگیزه، نظم، باور و اراده، چهار ویژگی که هر کارآفرینی باید داشته باشد.

۱٫ انگیزه بالا
بالاخره دلیلی وجود داشته است که شما انگیزه پیدا کردید که ایده‌تان را به واقعیت نزدیک کنید. همین مسئله دلیلی است که شما باید در وجودِ خود نگه دارید؛ چراکه هیچ‌کس بهتر از خودتان، به شما انگیزه نمی‌دهد. شما همیشه باید به خاطر داشته باشید که مسئله‌ی اصلی‌ای که شما را رو به جلو حرکت می‌دهد، چیست. مطمئن شوید که انگیزه‌ی اصلی‌اتان پول نیست، چرا‌که بسیاری از تلاش‌های ناموفق برای به‌پول‌نزدیک‌کردنِ ایده‌های‌تان، به جای آن‌که شما را به حرکت وادارد، منجر به بی‌انگیزگی شما خواهد شد.

۲٫ نظم
احتمالاً بیدارشدنِ راس ساعت هفت صبح و رفتن به سر کار، زندگی‌ای که شما برای خودتان در نظر داشتید،  نیست؛ خصوصاً اگر یک کارآفرین باشید. اما وقتی برای خودتان کار می‌کنید، احتمالا‍ً مجبورید ساعت شش صبح بیدار شوید. همین مسئله، در نهایت توانایی شما در تحت‌ کنترل‌ قرار ‌دادنِ خودتان است برای افزایشِ میزانِ سودمندی که منجر به موفقیت می‌شود. اگر شما هنگام کار کردن برای دیگران، تقریباً سی‌درصد از پتانسیل خود را به کار می‌گیرید، وقتی برای خودتان کار می‌کنید، مجبورید که این انرژی را تا سه برابر افزایش دهید و این کار را انجام دهید؛ البته بدون این‌که مطمئن باشید در مسیر صحیحی هستید.

۳٫ باور و اعتماد به نفس
در ازای هر ده شکست، ممکن است یک پیروزی کوچک داشته باشید. به آن یک پیروزی توجه کنید و نگذارید که درجات موفقیت تا شکست به ذهن شما راه یابد. باور به ایده‌تان تا انتها، کلیدی برای پیروزی است. حتی اگر روزهای بارانی بیشتری نسبت به روزهای آفتابی روشن وجود داشته باشد.

۴٫ اراده قوی
مصمم‌ بودن برای پیروزی به معنایِ تمایل به انجامِ کاری است که برای پیروزی نیاز است. مصمم‌بودن یعنی شما باید توانایی انجام کاری حتی تا صد روز پشت‌سر‌هم را، برای تشخیص این‌که فایده‌ای ندارد، داشته باشید و بتوانید همه را دوباره، از اول انجام بدهید. هیچ‌کس شما را به جز خودتان سرزنش نمی‌کند و هیچ‌کس به شما یادآوری نمی‌کند که راه‌های بسیاری برای رفتن وجود دارد.
بدون باور، ما هرگز نام تجاری‌مان را برای مدام بهتر شدنِ هل نمی‌دادیم و بدون نظم، من هرگز تا دو صبح بیدار نمی‌ماندم و دوباره از شش صبح شروع نمی‌کردم، بدون آن‌که پولی به دست آورم. نهایتاً این اراده‌ی ما بود و تواناییِ باانگیزه‌ ماندن که منجر شد بتوانیم تجربه‌ی انگیزشی فوق‌العاده‌ای را به هر کسی که از سایت‌مان بازدید می‌کند بدهیم.

فقط به یاد داشته باشید که شما با مخالفت و ناباوری‌های بسیاری روبرو می‌شوید.
اما آن‌ها بسیار بی‌ربط هستند چرا که دیگران نمی‌توانند دید شما و اهداف شما را ببینند، و بدانید که هر روز صبح، با حس تحقق خواسته‌هایتان بیدار نخواهید شد که اتفاقاً دیگران هم به همین دلیل شما را در درک نمی‌کنند و با شما مخالفت می‌کنند. مردم اغلب از ناشناخته‌ها می‌ترسند و به هر چیزی که ندیده‌اند، باور ندارند و به همین دلیل است که ایده‌ها به جای آن‌که با شور و شوقِ کسانی که شما ایده‌تان را با آن‌ها به اشتراک می‌گذارید، مواجه شوند، با ناباوریِ آن‌ها مورد حمله قرار می‌گیرند. من به کار روی ایده‌های جدید، چنین نگاهی دارم:

سال اول: ایده‌ی جدید – همه، از جمله خانواده‌تان فکر می‌کنند این ایده احمقانه است.
سال دوم و سوم: کمی تنش – خانواده‌تان هنوز نمی‌فهمند شما چه می‌کنید و دیگران دیگر اهمیتی نمی‌دهند.
سال چهارم و پنجم: مردم، با حس‌هایی متفاوتی، شروع به توجه و صحبت درباره شما می‌کنند.
سال ششم و بعد از آن: خانواده داستان‌هایی درباره موفقیت شما (که البته هم‌چنان آن را نمی‌فهمند)، تعریف می‌کنند و دشمنان‌تان، در حالی که فکر می‌کنند شما متوجه نیستید به شما می‌پیوندند.

جدای از این‌که شما که هستید و چه می‌کنید، در نهایتا بزرگ‌ترین سلاح در مقابل شکست‌ها هستید؛ بنابراین تسلیم نشوید.

کارگاه و دوره‌های آموزشی تخصصی

در راستاي معرفي دوره‌هاي آموزشي كلينيك فروش همايش‌هايي توسط اين موسسه برگزار مي‌گردد كه هنرجويان و صاحبان مشاغل ضمن آشنايي با محتواي دوره‌ي آموزشي، مي‌توانند در انتخاب بهترين زمان براي حضور در دوره‌ها تصميم‌گيري مناسب‌تري داشته باشند.

برای ثبت نام اولیه، در دوره‌های آموزشی فرم مقابل را پر کنید :