عوامل شکست بازاریابی
موفقیت چیست؟
شکـست چیست؟
“شکست” نقطهی مقابل “موفقیت” نیست. ترجیحا باید اظهار داشت که بهتر است نقطهی متضاد موفقیت را عواملی نظیر بیتفاوتی و سهلانگاری در نظر بگیریم چرا که بیتفاوتی و بیمسئولیتی میتواند ما را در جاده توهم و بیمیلی قرار دهد. در این شرایط بیهوده تلاش میکنیم و اهداف غیرواقعی برای خود قائل میشویم و متاسفانه نمیتوانیم به خواستهای خود جامهی عمل بپوشانیم.
از سوی دیگر اگر بخواهیم موفقیت را بررسی کنیم باید اذعان داریم که مقوله مذکور صرفا در “رسیدن” و “ثمر یافتن” است که میتواند معنا پیدا کند اصلا مهم نیست که با چه نوع محدودیتهایی روبرو هستیم و یا چه حدودی در پیش رویمان وجود دارد؛ اگر بخواهیم بر روی محدودیتها و موانع برچسب شکست بزنیم، با این کار خود ارزش ذاتی و وجودیمان را از بین میبریم و توانایی تغییر شرایط را از دست خواهیم داد. باید توجه داشت که هنر فائق آمدن بر محدودیتها را بیشتر میتوان به عنوان یک تمرین معنوی و روحانی در نظر گرفت. این امر به شما ارزش، احترام، و شان خاصی عطا میکند، و سبب میشود که خودتان را به عنوان یک پیشرو در مسیر سفر به سوی کسب موفقیتهای بیشتر ببینید.
بسیاری از افراد قضاوتهای ناآگاهانه و نسنجیدهای از خود و تواناییهایشان دارند و قادر نیستند که تصویر مناسبی از شخصیت فردیشان در ذهن بسازند. این قبیل افراد مسیر صحیح معنوی زندگی خود را پیدا نکردهاند و در برخی موارد شاهد آن هستیم که پس ماندههای عاطفی مسموم گذشته را به دوش میکشند و به هیچ وجه قادر به زمین گذاشتن آنها نیستند. عموما ماهیت وجودی افراد از دو جزء تشکیل میشود. از یک طرف قسمتی از وجودتان هست که به شما اجازه پیش روی نمیدهد و از سوی دیگر قسمت دیگری از وجودتان هم هست که شما را تشویق میکند تا موقعیتهای جدید را در آغوش بگیرید. نیکوست تنشی که میان این دو جزء ایجاد میشود را نه تنها به منزلهی یک امتیاز ویژه محسوب کنید، بلکه باید آنرا به عنوان نوعی عرصهی مولد که حاوی گونهای تعادل و آرامش است نیز در نظر بگیرید.
این قابلیت به شما کمک میکند تا بتوایند ارزیابی دقیقی از خواستها و نیازهای خود داشته باشید البته رسیدن به تعادل و آرامش مبحثی نیست که بتوان به راحتی و با سرعت زیاد به آن دست پیدا کرد. برای رسیدن به مطلوب خود باید یک روند معقول آن هم در یک بازهی زمانی معین را طی کنید. اصولا طبیعت پالایش و پاکسازی روح بدین شرح است: تبدیل کردن همهی محدودیتها و تاریکیها به روشنایی. همچنین طبیعت شفا و بهبودی نیز این چنین است: ریشه کن کردن علائم و الگوهای اخلاقی و رفتاری دست و پا گیر و روشن کردن این مطلب که چه کسی هستیم و چه کسی میخواهیم باشیم اما مسئلهای که باید بیش از پیش به آن توجه داشت این است که “شکست” متضاد “موفقیت” نیست. ترجیحا میتوان اظهار داشت که نقطهی مقابل موفقیت، چیزی نیست جز بیتفاوتی و سهلانگاری.
به این خاطر که بیتفاوتی ما را در جادهی سهلانگاری و بیمسئولیتی قرار میدهد، سبب میشود تلاش بیهوده به خرج دهیم و اهداف غیر واقعی برای خود در نظر بگیریم.
موفقیت سراسر رسیدن و ثمر گرفتن است. گاهی اوقات شاید برای رسیدن به موفقیت لازم باشد عقبنشینی کنیم تا بتوانیم به آرامش و سکون بیشتری دست پیدا کنیم، و شاید گاهی اوقات لازم باشد از پیشرویهای یک سویه به سمت ناشناختهها دست بکشیم. اگر هدف مورد نظر خیلی فراتر از دست یابی باشد و ما با تمام قدرتمان تلاش کنیم تا بتوانیم به آن دست بیابیم، میتوانیم نتیجه بگیریم که موفقیت در همان تلاشی که میکنیم نهفته است، در همان طی کردن مسیر، در توانایی تلاش کردن، در استطاعت رسیدن به مطلوب، در کمالی که تمامیت جسم، ذهن، و قلبمان را محصور کرده و آنها را با هم همسو میکند تا هدفی را که میخواهیم دنبال کنیم.
در راه رسیدن به رشد معنوی، ما نمیتوانیم روند پیشرفت خود را از روی میزان کارهایی که برای انجام دادن باقی مانده است، ارزیابی کنیم. چرا که ما هیچ وقت نمیتوانیم بفهمیم چه مدتی طول کشیده تا ما برای چالشی که در حال حاضر با آن روبرو هستیم، آماده شویم. چالشی که حتی اگر ساده هم به نظر برسد، باز هم کاملا سخت است و بیانگر گامی مهم در بالغسازی روح بشریت به شمار میرود. نمیتوان گفت که ما در حال حاضر در کجای این مسیر رشد واقع شدهایم. ما نمیتوانیم جایگاه فعلی خود را در مقام مقایسه با جایگاه دیگران مشخص کنیم. دلیلش کاملا واضح است: شاید فردی را که ما میبینیم توانسته کارهایی را انجام دهد که ما نمیتوانیم با موفقیت به پایان برسانیم ولی شاید در حوزههای دیگری دچار مشکل باشد که ما از آن بیاطلاع هستیم. چون نقاط ضعف آنها را به عینه نمیبینم، احساس میکنیم که اصلا وجود ندارند هر کسی در مرحلهی رشد، بر چیزی غلبه میکند و از یک سطح به سوی سطوح دیگر گام بر میدارد تا در مسیر خود، رشد و تعالی عرفانی پیدا کرده و به نور و حقیقت دست پیدا کند. هیچ راه کمالی به غیر از این وجود ندارد. و این مسئله چیزی نیست که به شما بدهند یا اعطا کنند. باید آن را بدست آورید و این امر تنها با یک تصمیم ذهنی که با خود بگویید: “من باید آن را به دست آورم” میسر نخواهد شد. روح شما باید تمام مراحل تزکیه را تجربه کند..
مراحل انتقال از شکست به موفقیت
سطوح گذر از شکست و رسیدن به موفقیت شامل چه مواردی میشود؟ ابتدا باید به خودتان آزادی بدهید؛ افزایش موفقیت شما به شدت و کثرت میزان آزادیهایی که برای خود قائل میشوید بستگی دارد.
باید ببینید که تا چه اندازه میتوانید خودتان را از قید و بندها و محدودیتها نجات دهید. موفقیت فردی، مسئلهای نیست که تعریف خاصی داشته باشد، و یا بتوان برای آن استانداردهای جهانی قائل شد و سپس برای رسیدن به آن استانداردها تلاش نمود. زمانی به موفقیت دست پیدا خوهید کرد که با خودتان صادق باشید. باید این جرات را پیدا کنید که خودتان باشید و با تمام وجود درک کنید که در اعماق وجودتان چه چیزی نهفته است. باید ببیند که چشمهای جهان به مقبولیت عام بیش از صداقت اهمیت میدهد. شاید تصور کنید که فرهنگ یا رسوم حاکم بر جامعه حیطهای از موفقیت را نمایان میسازد، ولی همین استانداردهای مرسوم، برای سال بعد، نسل بعد، و دوره بعد تغییر پیدا میکنند و دیگر به عنوان موفقیت محسوب نمیشوند؛ اما استنباط ما از حقیقت و اینکه چه کسی هستیم همیشه میتواند مبین موفقیت باشد، چرا که با این دید کاری نکردهایم جز اندازهگیری حقیقت و این حقیقتجویی و حقیقتشناسی تنها آزادیهای بیشتری را برای ما به ارمغان میآورد، و ما را از روشنایی به سوی نورهای تابندهتر هدایت مینماید.
اگر با یکی دوبار غواصی کردن مروارید صید نکردی از اقیانوس ایراد نگیر، بگرد نقاط ضعف غواصی خود را پیدا کن شاید هنوز به عمق کافی نرسیدهای.
شکستی نیست مگر دست کشیدن از تلاش
حال که با مفاهیم شکست وموفقیت بیشتر آشنا شدید با هم عواملی را که باعث میشود ما در کارمان نتوانیم نتایج دلخواه را بگیریم ،بررسی میکنیم.
۱) ننوشتن اهداف، نمیدانند از زندگی چه میخواهند، هیچ هدف یا آرزویی ندارند یا اهدافشان مبهم است.
۲) میخواهند بهترینها را به خدمت بگیرند به جای این که خود بهترین باشند.
۳) نداشتن تعهد، در نتیجه هیچ عملی انجام نمیدهند.
۴) بینظم اند،( یک میز بهم ریخته).
۵) دفتر ثبت ندارند، معاملات وردوبدلها را نمینویسند.
۶) فقط به فکر خودش است واهمیت نمیدهد زیرمجموعههایش چه میکنند.
۷) پیغامگیر تلفنی ندارد ( قابل دسترسی نیست ).
۸) تلفنها را سریع پاسخ نمی دهد ( بلافاصله ) .
۹) نداشتن اطلاعات کافی در زمینه بازاریابی در نتیجه بیعلاقه وکسل میشود.
۱۰) بدقول است و سر قرار دیر میآید و توضیحی هم نمیدهد.
۱۱) افرادی را که دعوت میکند پیگیری نمیکند انگار اهمیتی ندارد.
۱۲) خیلی زود دست میکشد وتسلیم میشود،( معمولا در ۹۰ روز اول).
۱۳) با بروز مشکلات و مسائل بیانگیزه میشود ودچار تردید، لذا سرعتش کم میشود.
۱۴) درمورد سایر سیستمها (شرکتهای دیگر) بددهنی میکند ولذا اعتبار خود را به عنوان یک انسان مثبت از دست میدهد.
۱۵) واقعا در مورد کار جدی نیست.
۱۶) حرمت نفس پایینی دارد و با ماشین ولباس کثیف این طرف وآن طرف میرود (نمیداند که همکارانش او را به عنوان مدیر میشناسند).
۱۷) تنبل است، میخواهد بدون کار کردن دستمزدهای خود را ازطریق کار کردن همکارانش بگیرد.
۱۸) سندهایی که به دیگران میدهد کثیف، بدخط و ناخوانا است.
۱۹) شرکت خود را نمیشناسد.
۲۰) نشناختن کالایی که تبلیغ میکند.
۲۱) به شکایت وگلهگذاریهای همکارانش توجه نمیکند.
۲۲) موفقیتهای همکارانش را بیان نمیکند ( تشویق ؟؟؟؟؟؟) .
۲۳) کارهایش را روزانه انجام نمیدهد ( بجای روزی ۱ ساعت هفتهای ۷ ساعت کار میکند).
۲۴) از دستمزد گرفتن مدیران خود ناراحت است .
۲۵) مدام شرکت، مدیران، محصول ونحوه ذستمزددهی را سرزنش میکند، قر میزند (نمیخواهد مسولیت قبول کند).
۲۶) توقعات غیرمنطقی وغیرواقعی در برابر تلاش کم خود دارد.
۲۷) بهجای همنشینی با افراد موفق ومدیران ارشد با افراد منفیباف میگردد(کبوتر با کبوتر باز با باز ……) .
۲۸) اصلا صبور نیست، میخواهد بدون این که زیرسازی کند شرایط را فراهم آورد و زود به درآمد بالا برسد.
۲۹) اطلاعات جدید را به همکاران و یا مدیران خود سریع انتقال نمیدهد.
۳۰) مدام شکایت میکند، زود افسرده شده و بسیار ضعیف ظاهر میشود.
۳۱) مدام از این شاخه به آن شاخه میپرد ( از این کار به آن کار).
۳۲) در گیر نامههای زنجیرهای، وسیستمهای سرمایهگذاری و …… میشود.
۳۳) بجای تلاش فردی میخواهد با زیرکی، دیگران کار اورا انجام بدهند.
۳۴) از پرداخت هزینههای اضافی خوداری میکند ( هزینه کاتالوگ، جلسات آموزشی و …….).
۳۵) انتفادها را شخصی تلقی میکند، نه به معنی نه حالا است (دلیلی به من بده تا بله بگویم) ، ولی او به آنها زنگ نمیزند.
۳۶) نمیتواند خود را با تغییرات شرکت وفق دهد.
۳۷) اصلا کالای خود را نمیشناسد، فقط پول برایش مهم است.
۳۸) به راحتی تحت تا ثیر اخبار و امواج منفی از طرف دوستان و افراد فامیل قرار میگیرد و به اخبار مثبت هیچ توجهی نمیکند ( از خود نظری ندارد) .
۳۹) بجای این که اکثر وقت خود را باهمکارانش باشد تنهاست .
۴۰) به مسئله مطلقگرایی زیاد وابسته است و تحمل هیچ کم وکاستی را ندارد.
۴۱) اصلا برنامهای برای موفقیت ندارد بلکه برنامههایش برای شکست آماده شده است.
۴۲) ظاهری غیرحرفه ای و غیرشیک دارد.
۴۳) همیشه به دنبال بهانهتراشی است.
۴۴) فکر میکند همه چیز را بلد است.
۴۵) مطالعه ندارد و اطلاعات خود را به روز نمیکند.
۴۶) از نظر ظاهری در وضع مزاجی خوبی نیست و انرزی کافی ندارد.
۴۷) در کار کم فروشی میکند.
۴۸) به شایعات گوش میدهد و سادهلوحانه با هر حرفی کار را متوقف میکند.
۴۹) برای این که جالب به نظر برسد دروغ میگوید.
۵۰) از همه مهمتر واقعا باور ندارد “اگر قرار است باشد بر عهده من است”.
نویسنده: مهدی یاراحمدی خراسانی